پسر نگاهی به دختر کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستیم بیا یه آرزوی قشنگ بکنیم
دختر با بی میلی قبول کرد پسر چشماشو بست و گفت کاشکی تا آخر دنیا عاشق هم بمونیم
...بعد به دختر گفت حالا تو آرزوتو بگو دختر چشماشو بست و خیلی بی تفاوت گفت
کاشکی همین الان دنیا تموم بشه
...چه بهارها که بهاری نداشتیم و گذشت...
مورچه ای را عقد سنجاقکی کردم
شاهدش خدا
می دانی چه شد؟
مورچه ی زمینی
هوایی بالهای دست نایافتنی سنجاقک
سنجاقک آسمانی زمین گیر قلب کوچک مورچه
پس سوگند یاد کردم زین پس
هیچ زمین و آسمانی را به هم ندوزم
تا دو بیگانه را به عقد هم در آورم
دریا و آسمان دو خط موازی اند
بر ساحل اگر بایستی
تنها سراب بوسیدنشان را خواهی دید
در دوردستی دروغین
و الا زمین را چه به آسمان
ای کاش
تمام دلخوری های انسان ها
مثل من و تو
با شیرینی یک هویج بستنی
به
به فراموشی سپرده می شد
!!!!!عشق چیه ؟ دوست داشتن چیه؟