می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند ستایش کردم ، گفتند خرافات است عاشق شدم ، گفتند دروغ است گریستم ، گفتند بهانه است خندیدم ، گفتند دیوانه است دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم
سلام دوستان عزیز خوبید شما؟
من که نه اصلا خوب نیستم از این بدتر نمیشه
چند مدت ÷یش از دوستام شنیدم که یه جایی تو قم هست که استخاره می گیره و کاملا درست میشه منم که سر دوراهی دل و عقل بودم و واقعا نیازمند راهنمایی دلو زدم به دریا
اول همش گفتم هرچی جواب بشه همونه بهش عمل میکنم وبه دوستم گفتم واسه منم بگه چند روزی با انتظار گذشت خودتون که میدمنید انتظار چه بده اما گذشت
دیروز جمعه بود با یه عزیزی رفتم بیرون وچقدر خوش گذت البته جای همگی خالی فکر میکردم همه چی خوبه اما همین که رسیدم خونه چندتا تماس داشتم یکی از اون یکی بدتر
وای از همه بدتر خبر استخارم بود که دوستم گفت جوابش گفته:خیلی خیلی بد
دنیا رو سرم خراب شد چه بد بود چشام هنوزم با یاد اون حرفا مثل ابرای زمستون بارونی میشه
امروز دیگه طاقت خونه رو نداشتم زدم بیرون تا حالا قدم زدم .
آهنگای داریوشو مطمینا تا حالا گوش دادید خیلی عالیه چون تنها کسی که تو این لحظه ها با منه داریوشه و آهنگاش.شما بگید من چی کار کنم حرف استخاره رو گوش بدم؟ به خدا سخته خیلی سخته اما شما کمکم کنید یا بزارم مرور زمان وگذشت دقیقه ها بهم بگن چیکار کنم؟؟
شما دیگه زیاد منو منتظر نزارید
مرسی
باد ما را خواهد برد
در شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی ؟
در شب اکنون چیزی می گذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها ، همچون انبوه عزاداران
لحظه ی باریدن را گویی منتظرند
لحظه ای و پس از آن ، هیچ
پشت این پنجره شب دارد می لرزد
و زمین دارد
باز می ماند از چرخش
پشت این پنجره یک نا معلوم
نگران من و توست
ای سراپایت سبز
دست هایت را چون خاطره ای سوزان ، در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لب های عاشق من بسپار
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد
***********
فروغ فرخزاد
<<<<<<<<<<<<<<<
باتشکراز غریبه عزیز