زندگی

عشق وغم

زندگی

عشق وغم

تقدیم به شما

دلت شادو لبت خندان بماند

برایت عمر جاودان بماند

خدا را میدهم سوگند بر عشق

هر آن خواهی برایت آن بماند

به ÷ایت ثروتی افزون بریزد

که چشم دشمنت حیران بماند

تنت سالم ،سرایت سبز باشد

برایت زندگی آسان بماند

رمضان

سلام دوستان عزیز فرا رسیدن ماه مبارک وپر برکت رمضان ‌ماه نزول قرآن رو به همه تبریک میگم  

و التماس دعا عزیزان. 

 

کوله بارت بربند !شاید این چند سحرفرصت آخر باشد

که به مقصد برسیم ،بشناسیم خدا را وبفهمیم که

یک عمر چه غافل بودیم!میشود آسان رفت،میشودکاری

کردکه رضا باشداو.

ای سبک بال در این راه شگرف،در دعای سحرت،

در مناجات خدایی شدنت،هرگز از یاد نبر ،

من جا مانده بسی محتاجم.....ال

التماس دعا

شیطان...

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود. فریب می فروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشتر می خواستند توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص، دروغ و خیانت، جاه طلبی و... هر کس چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد. بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی ها پاره ای از روحشان را. بعضی ها ایمانشان را می دادند و بعضی ها آزادگیشان را. شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد. حالم را بهم می زد. دلم می خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم

.انگار ذهنم را خواند، موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا می کنم. نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد. می بینی؟ آدمها خودشان دور من جمع شده اند. جوابش را ندادم. آنوقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق می کنی. تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد. اینها ساده اند و گرسنه. به جای هر چیز فریب می خورند.از شیطان بدم می آمد. حرفهایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعتها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم به جعبه ای عبادت افتاد که لابه لای چیزهای دیگر بود.دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم بگذار یکبار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یکبار هم او فریب بخورد.به خانه آمدم و در کوچک جعبه ی عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه ی عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم، نبود! فهمیدم که آنرا کنار بساط شیطان جاگذاشته ام.تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می خواستم یقه ی نامردش را بگیرم. عبادت دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آنوقت نشستم و های های گریه کردم. اشکهایم تمام شد. بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.و همانجا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم، به شکرانه ی قلبی که پیدا شده بود

فاطمه...

خواستم بگویم :فاطمه دختر خدیجه بزرگ است،دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد(ص)است ،دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که :فاطمه همسر علی است،دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است ،دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که :فاطمه مادر زینب است،باز دیدم که فاطمه نیست.

نه اینها همه هست واین همه فاطمه نیست،

فاطمه ،فاطمه ،است.                                                  

گل من...

گل من...

گل من گوش کن عزیزم گلدونت برات میخونه تو کدوم باغ قشنگی ریشه هات زده جونه؟ میدونم وسعت گلدون واسه تو کوچیک وتنگ بود، با تمام سادگی هاش واسه من اما قشنگ بود.گل من رفتی و گلدون می خونه برات هنوزم تو به آرزوت رسیدی باغ خوشبختیت مبارک اما گاهی من می ترسم که تو اونجا خوش نباشی،نکنه غصه بیادو گل من پژمرده باشی،گل من خبر نداری،دل گلدونت می گیره اگه تو پژمرده باشی،گلدونت برات میمیره،گل من نگوکه اونجادل تو برام میگیره گل من نگو شکستی گلدونت برات بمیره،نکنه لگد شه ساقت زیر پای هر غریته ،ساده دل نباش گل من که دنیا پراز فریبه ،نکنه یه وقت شکستی آخ داره اشکام میریزه نمی دونی خاطر تو واسه من چقدر عزیزه،گل من خبر نداری دل گلدونت میگیره اگه تو پژمرده باشی گلدونت برات میمیره،گل من نگو که اونجا دل تو برام میگیره،گل من نگوشکستی گلدونت برات بمیره،...گل من خبر نداری دل گلدونت میگیره اگه تو پژمزده باشی گلدونت برات میمیره،گل من نگوکه اونجا دل تو برام میگیره گل من نگوشکستی گلدونت برات بمیره،گل من خبر نداری دل گلدونت میگیره اگه تو پژمرده باشی گلدونت برات بمیره